به گزارش خبرنگار مهر، نمایش رادیویی «عیادت» داستانی براساس مثنوی مولوی دارد و حکایت مردی است که می خواهد به عیادت دوستی برود و با خود می گوید اگر با صحبت کرد چه جواب هایی می شنود و چه پاسخ هایی باید بدهد.
جواب هایی که این فرد در عیادت از همسایه بیمار خود می دهد او را عصبانی می کند و خواستار بیرون کردنش از خانه می شود.
بخشی از دیالوگهای این نمایش را در زیر می خوانید و میتوانید نمایش را به طور کامل در فایل ضمیمه گوش کنید. همچنین مخاطبان میتوانند برنامههای رادیو نمایش را روی موج اف ام ردیف ۱۰۷.۵ مگاهرتز بشنوند.
*نمی دانم که احوال همسایه بیمار خود را چگونه بپرسم من که تا زمان بهبودی کامل به سختی قادر به شنیدن کلمه ای هستم و صدای او هم حکما ناله ای است جانکاه که هرگز قادر به شنیدنش نخواهم بود. باید کمی بیندیشم آها فکری به ذهنم رسیده که به نظر چاره ساز مشکل است. وقتی او را دیدم لب هایش را می نگرم که تکان می خورد. بی گمان ابتدا احوالم را خواهد پرسید من هم از او سوال های معمول را می پرسم و بی شک او هم جواب های معمول را خواهد داد. مثلا می پرسم حالت چگونه است و او خدا را سپاس خواهد گفت. من هم چون او خدا را شکر می گویم و دیگر بار می پرسم چیزی خورده ای و او بی گمان از دارویی که خورده خواهد گفت. من دیگر بار خدا را شکر می کنم.... بهتر است تا دیر نشده به عیادت همسایه بیمارم بروم که هم او را خوش آید و هم خدا را.
-آاااه آااااه چه دردی گریبانم را گرفته است؟
*تا شنیدم بیماری تاب نیاوردم و به عیادتت آمدم.
- آه چرا فریاد می زنی مگر من کر هستم که چنین فریاد می زنی؟
*همسایه عزیزم بگو حالت چطور است؟
- آرام تر سخن بگو آرام تر... از این درد جانکاه جانم به لب رسیده و در حال مردنم.
*خدا را سپاس خدا را صدهزار بار سپاس می گویم.
- چه می گویی تو دیوانه شدی؟...
نظر شما